|
پنج شنبه 9 مرداد 1393برچسب:, :: 23:13 :: نويسنده : skybanoo
7/7/89الان از وقتی مدرسه هام باز شده 4 روزه که پشت سر هم دارم فرهادو میبینم :)اما ی چیزی خیلی ناراحتم میکنه اینکه کلاس منو پگاه از هم جدا شد:((من پگاه رو خیلی دوسش دارم اون بهترین دوستمه...عاشقشم...امروز رفتم تموم پول تو جیبیامو کارت هوشمند خریدم تا به فرهاد زنگ بزنم...:)دوستتدارم فرهااااااد10/7/89امروز داشتم با فرهاد حرف میزدم که مامانم سر رسید ...وووووویی کلی ترسیدم ...قلبم داشت از سینم میزد بیرون...مامانم شک کرد تلفن رو چک کرد شماره فرهادو دید...گفت تو جنبه نداری سمیه از فردا تلفن خونه رو هم جمع میکنم دیدی تو جنبه هیچی نداری...گفت گوشی ام دیگه بی گوشی حرفشم نزن...ای بابا تا ی چیزی درست میشه باز خراب میشهنمیدونم چرا خدا اینقدر مارو از هم جدا میکنه...فرداهم میخایم بریم اردو از مدرسه اعصابمم خورده خدا بخیر کنهاصلا خوشی به من نیومده هروقت میخام خوش باشم ی چیزی پیش میاد اه اه اه ...15/7/89امروز به شوخی بهم گفت خانمی زن من میشی؟؟؟گفتم اره بعد منو با چی میزنی؟؟؟خندید گفت دارم جدی میگم...میشی زنم؟؟؟گفتم اره از خدامه کی از تو بهتر ...همونجا اشک تو چشمام مع شد فراد پشت تلفن فهمید دارم گریه میکنم گفت چته؟گفتم اشک شوقه...راستی برای فرهاد نامه نوشتم...اخه من زیاد به اندازه ی فرهاد قربون صدقش نمیرم اون خیلی راحت حسشو میگهاما من برام سخته واسه همینم تموم حسمو نصبت بهم نوشتم تا یادگاری هم نگه داره نامه هامو...حالا از اونم میخام ی نامه برام بنویسه...17/7/89امروز فرهاد مثل خودم باهام حرف میزد..خیلی سرد حرف میزدمیدونم میخاد تلافی کنه ضدحالامو...اخه تا اون از حسش میاد بگه من شوخی مینمو مسخره بازی..خوب چیکار کنم عادت کردم تا بحثی که دوست دارم شروع میشه از خجالتم شروع میکنم به مسخره بازی...بالاخره نامه رو که بهش بدم میفهمه چقدر دوسش دارم اینو مطمینم...این قلب من فقط برای تو میتپه فرهاد جونم...19/7/89مامانم تلفن رو جمع کرده از اونروز :(اما من زبل تر از این حرفام هه هه ی تلفن دیگه داشتیم تو خونه رفتم از بالا کمد اوردمش پایین با اون زنگ میزنم به فرهاد خخخخاما متاسفانه دیروز مامانم دوباره زودتر اومد خونه و دید تلفن اوردم و دارم زنگ میزنم:|حالا هر دوتا تلفن هارو جمع کرده و من دیگه صدای فرهادو نمیتونم حالا حالاها بشنوم...ای خدا چرا همش بینه ما فاصله میندازی چیو میخای بهم بفهمونی؟؟؟؟
نظرات شما عزیزان:
هنوز نفهمیدی چرا؟
پاسخ:اگه بخوام جوابتو بدم که دیگه مزه نمیدی بخونی تا تهش...لطفا اندکی صبرررررر:) reza
ساعت12:16---10 مرداد 1393
حتما داشتی توی چاه میفتادی وخدا نجاتت میداده لطفا بقیشا بنویس خواهش می کنم به وب من هم سر بزن دوست من
پاسخ:کاش همون موقع میفهمیدم خدا بینمون چرا فاصله میندازه...
|