بالاخره دیدن فرهاد بعد 2 ماه
please love me for ever
یواشکی های من . . .
درباره وبلاگ


به وبلاگ من خوش آمدید.. اینجا یواشکی های من نوشته میشن فقط برای ااینکه با نوشتن اروم میشم...

پيوندها
ضد دختر
gps ماشین ردیاب
دیلایت فابریک
جلو پنجره لیفان ایکس 60

تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان please love me for ever و آدرس skybanoo.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.










نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 3
بازدید دیروز : 1
بازدید هفته : 4
بازدید ماه : 33
بازدید کل : 4190
تعداد مطالب : 20
تعداد نظرات : 17
تعداد آنلاین : 1


قالب وبلاگ | چت
گالری عکس
دریافت همین آهنگ

نويسندگان
skybanoo

آرشيو وبلاگ
مرداد 1393


آخرین مطالب
<-PostTitle->


 
پنج شنبه 9 مرداد 1393برچسب:, :: 23:13 :: نويسنده : skybanoo

 

7/7/89

الان از وقتی مدرسه هام باز شده 4 روزه که پشت سر هم دارم فرهادو میبینم :)

اما ی چیزی خیلی ناراحتم میکنه اینکه کلاس منو پگاه از هم جدا شد:((

من پگاه رو خیلی دوسش دارم اون بهترین دوستمه...عاشقشم...

امروز رفتم تموم پول تو جیبیامو کارت هوشمند خریدم تا به فرهاد زنگ بزنم...

:)دوستتدارم فرهااااااد

 

10/7/89

امروز داشتم با فرهاد حرف میزدم که مامانم سر رسید ...وووووویی کلی ترسیدم ...قلبم داشت از سینم میزد بیرون...

مامانم شک کرد تلفن رو چک کرد شماره فرهادو دید...

گفت تو جنبه نداری سمیه از فردا تلفن خونه رو هم جمع میکنم دیدی تو جنبه هیچی نداری...

گفت گوشی ام دیگه بی گوشی حرفشم نزن...

ای بابا تا ی چیزی درست میشه باز خراب میشه

نمیدونم چرا خدا اینقدر مارو از هم جدا میکنه...

فرداهم میخایم بریم اردو از مدرسه اعصابمم خورده خدا بخیر کنه

اصلا خوشی به من نیومده هروقت میخام خوش باشم ی چیزی پیش میاد اه اه اه ...

 

15/7/89

امروز به شوخی بهم گفت  خانمی زن من میشی؟؟؟

گفتم اره بعد منو با چی میزنی؟؟؟

خندید گفت دارم جدی میگم...میشی زنم؟؟؟

گفتم اره از خدامه کی از تو بهتر ...

همونجا اشک تو چشمام مع شد فراد پشت تلفن فهمید دارم گریه میکنم گفت چته؟

گفتم اشک شوقه...

راستی برای فرهاد نامه نوشتم...اخه من زیاد به اندازه ی فرهاد قربون صدقش نمیرم اون خیلی راحت حسشو میگه 

اما من برام سخته واسه همینم تموم حسمو نصبت بهم نوشتم تا یادگاری هم نگه داره نامه هامو...

حالا از اونم میخام ی نامه برام بنویسه...

 

17/7/89

امروز فرهاد مثل خودم باهام حرف میزد..خیلی سرد حرف میزد 

میدونم میخاد تلافی کنه ضدحالامو...اخه تا اون از حسش میاد بگه من شوخی مینمو مسخره بازی..

خوب چیکار کنم عادت کردم تا بحثی که دوست دارم شروع میشه از خجالتم شروع میکنم به مسخره بازی...

بالاخره نامه رو که بهش بدم میفهمه چقدر دوسش دارم اینو مطمینم...

این قلب من فقط برای تو میتپه فرهاد جونم...

 

19/7/89مامانم تلفن رو جمع کرده از اونروز :(

اما من زبل تر از این حرفام هه هه ی تلفن دیگه داشتیم تو خونه رفتم از بالا کمد اوردمش پایین با اون زنگ میزنم به فرهاد خخخخ

اما متاسفانه دیروز مامانم دوباره زودتر اومد خونه و دید تلفن اوردم و دارم زنگ میزنم:|

حالا هر دوتا تلفن هارو جمع کرده و من دیگه صدای فرهادو نمیتونم حالا حالاها بشنوم...

ای خدا چرا همش بینه ما فاصله میندازی چیو میخای بهم بفهمونی؟؟؟؟

 

 

 


نظرات شما عزیزان:

reza
ساعت16:32---10 مرداد 1393
هنوز نفهمیدی چرا؟
پاسخ:اگه بخوام جوابتو بدم که دیگه مزه نمیدی بخونی تا تهش...لطفا اندکی صبرررررر:)


reza
ساعت12:16---10 مرداد 1393
حتما داشتی توی چاه میفتادی وخدا نجاتت میداده لطفا بقیشا بنویس خواهش می کنم به وب من هم سر بزن دوست من
پاسخ:کاش همون موقع میفهمیدم خدا بینمون چرا فاصله میندازه...


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه: