|
پنج شنبه 22 مرداد 1393برچسب:, :: 23:51 :: نويسنده : skybanoo
فرهاد خیلی ادم پستی بود چون فقط بخاطر راحتی خودش تو سکس (چون همش میتونست بیاد خونمون و بره)با احساس من بازی کردو چپ و راست بهم دروغ گفت... اخرشم بخاطر عذاب وجدانش منو گرفت... کم کم بهم میگفت چون دختر یکی ی دونه ای بگو بابات همه کارارو بکنه والا من ندارم برات خرج کنم بگو بابات عروسی و خونه رو کمک کنه... یکی ی دونه بودن من همیشه تو سرم خورد از طرف فرهاد ... همیشه تحقیر شدم ... دو ساله تمام باهاش تو عقد بودمو هیچی به خونوادم از کارای فرهاد نگفتم... تا اینکه ی ادم باعث شد همه چیو بگم.... وقتی خونوادم شنیدن اونجا بود که بابام با وجود تموم بدی هاییکه کرده بودم دست رو مامانمم بلد کرده بودم ...لا این وجود بازم پشتم واستادنو گفتن طلاقتو میگیریم ولت نمیکینیم... به داشتن خونوادم خیلی افتخار میکنم...چون همیشه کنارم بودن من خونوادمو ول کردم اما اونا ولم نکردن... خاهش میکنم شماها کارای منو نکنین ...تو کار خدا دخالت نکنین...اگه من از خونه فرار نمیکردم بابانم هیچ وقت راضی به ازدواج تنها بچش نمیشد... من تو کار خدا دخالت کردم همیشه میگفتم خدایا فقط فرهادو از دار دنیا بده به من....اما بعد ازدواج دیدم بد دعایی کردم... الان امروز وقتی کسیو دوست دارم دیگه به خدا نمیگم فقط اونو بده به من...برعکس میگم:خدایا اگه اون خوشبختیه مه بدش به من... با اجازه دیگه حرفی ندارم اما خدا اینقدر دوسم داشت که امروز با رفتن فرهاد خیلی هم خوشحالمو احساس خوشبختی میکنم... پیش به سوی آینده...آینده خوبی داشته باشید خواننده های گلم...خدانگهدار برای همیشه... سمیه بانو 1393
نظرات شما عزیزان:
نمىدونم چى بگم
|