بالاخره راضی شدم بیاد خونمون :|
please love me for ever
یواشکی های من . . .
درباره وبلاگ


به وبلاگ من خوش آمدید.. اینجا یواشکی های من نوشته میشن فقط برای ااینکه با نوشتن اروم میشم...

پيوندها
ضد دختر
gps ماشین ردیاب
دیلایت فابریک
جلو پنجره لیفان ایکس 60

تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان please love me for ever و آدرس skybanoo.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.










نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 4
بازدید دیروز : 2
بازدید هفته : 6
بازدید ماه : 25
بازدید کل : 4182
تعداد مطالب : 20
تعداد نظرات : 17
تعداد آنلاین : 1


قالب وبلاگ | چت
گالری عکس
دریافت همین آهنگ

نويسندگان
skybanoo

آرشيو وبلاگ
مرداد 1393


آخرین مطالب
<-PostTitle->


 
چهار شنبه 22 مرداد 1393برچسب:, :: 20:41 :: نويسنده : skybanoo

21/12/89

امروز بهم گفت فردا تولدشه....

گفت تروخدا بزار بیام خونتون همین برام بهترین کادوعه....

گفتم  نه

گفت سمیه تولدمه اذیت نکن دیگه....یه بارم که شده بهم اعتماد کن....پشیمون نمیشی باور کن زنه من....

(بازم از در احساسم وارد شد تا راضیم کنه و واقعا هم با همون ی کلمه ی *زنه من* تونست راضیم کنه)

گفتم باشه بیا....اما فقط همین ی بار باشه؟گفت باشه قبول....

امشب رفتم براش کیک خریدم چون فردا تولدشه....به مامانم الکی گفتم کیک واسه اینه که معلم حرفه فنمون گفته بیارین...

به دوستم پول دادم گفتم فردا برام ادکلن بخره بیاره با ی جعبه ی قلب...

وای خیلی برای فردا استرس دارم قراره برای اولین بار بیاد خونمون...

 

22/12/89

امروز برای اولین بار اومد خونمون و  تولدشم که بود....

بهش گفتم بشین رو مبل ....نشست....چشماشو بستم با دستمال...

رفتم کیکو اوردم گذاشتم جلوش شمع هاشم روشن کردم....کادوشم گذاشتم رو پاهاش ...بعد پفتم حالا چشاتو وا کن....

خیلی خوشحال شد حتی اشکش در اومدو محکم بغلم کرد... گفت تو خیلی خوبی سمیه این بهترین سال تولدم بود اخه تو چطوری تونستی کیک بخری و کادو؟؟تو که اصلا نمیتونی بیرون بری؟؟؟؟

گفتم ادم اگه یکیو دوست داشته باشه ارزش اینو داره که بخاطرش دروغ بگه و یواشکی ی کارایی بکنه خونوادش نفهمن...

بعد کیک خوردیمو بلند شد رقصید گفت توام پاشو گفتم نه ....هرچی گفت گفتم نه....

براش قهوه درست کرده بودم تا با کیکش بخوره ....تا خورد فنجونو پرت کرد تو سینی....سرم داد زد گفت این چرا تلخه؟؟؟گفتم خوب با شکر بخور منکه نباید بریزم خودت باید بریزی...

صداشو برد بالا گفت تو نمیدونی نباید اینجوری قهوه درست کنی اخه؟؟؟باید خودت شیرینش میکردی ....ناراحت شدم با خودم گفتم حیفه منکه این همه بخاطر فرهاد خودمو به اب اتیش میزنم .....اصلا براش مهم نیست روز تولدشه و من براش زحمت کشیدم...اصلا براش مهم نیست که من بهش اعتماد کردمو اومده تو خونمون....هیچ کدوم از کارام براش مهم نیست...

(اما اون کارشو خوب بلد بود و بازم با دوتا حرف احساسیم کرد و معذرت خاستو منم هیچی نگفتم دیگه )

بقیه کیک هم دادم بهش تا ببره برا خونوادش اخه اونا میدونستن با منه نمیخاستم فکر کنن برا پسرشون هیچ کاری نکردم...

 

26/12/89

امروز از ساعت 1 ظهر تا 7:30 شب رفته بودم خرید عید با مامان و بابام....

هرچیزمو از ی جا خریدم...مانتو از جنت....کفش از راهنمایی....لوازم ارایش از ازاد شهر....

اخلاقم خیلی گنده باید همه جارو بگردم تا ی چیزی بخرم... بیچاره فرهاد تو زندگی باید منو همه جا ببره بچرخونه....

اما خوب بجاش عادت ندارم سالی چندبار خرید کنم دیگه همون یکی دو باره....به فرهادم گفتم گفت باز خوبه حداقل سالی ی بار مشهدو میچرخیم بخاطر تو خنده

 

2/1/1390

دیشب از ساعت 12 تا 4 صبح داشتم به فرهاد اس میدادم ....مش چرت میگفتیم بهم تا بالاخره سال تحویل نزدیک بشه....

بهم گفت ارزوی امسالت چیه؟گفتم اینکه تو بشی شوهر من...گفت منم اروزمه تو بشی زنه من...

 


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه: