|
سه شنبه 21 مرداد 1393برچسب:, :: 16:35 :: نويسنده : skybanoo
19/11/89اینقدر که همه بهم میگن فرهاد منو فقط بخاطر سکس میخاد دیگه دلمو زدم به دریا گفتم میرم صاف و پوسکنده حرفامو بهش میزنم...امشب بهش زنگ زدم گفتم میخام ی چیزی بهت بگم که نمیدونم دوست داری یا نه...نمیدونم الان بهت بگم یا رودر رو...بعد اصرار کرد که همین الان بهش بگم...گفتم من هروقت تو چشمات نگاه میکنم ی چیزی تو دلم میگم...گفت چی میگی؟؟؟گفتم فرهاد من میخام بیشتر از ی دوست دختر باشم برات ....گفت : یعنی حاظر شدی سکس کنیم؟؟؟؟؟گفتم:نه !!!!!!گفت : پس چته سمیه بگو تروخدا دیگه دارم فکر میکنم میخای بگی دوسم نداری...من زشتم؟؟؟گدام؟؟؟؟دلتو زدم؟؟؟؟گفتم : نه !!! میخام تو ماله من بشی فرهاد ...گفت: منظورت ازدواجمونه؟خوب اینکه ترس نداشت این همه منو ترسوندی معلومه ما مال هم میشیم خانمی... فقط طول میکشه نزدیک چندین سال مثلا شاید 7 سالی دوست بمونیم بعد بیام خاستگاریت...گفتم :اگه ولم کردی چی؟گفت:اخه چرا باید بعد این همه دوستی ولت کنم؟مگه چیت کمه واسه ازدواج؟دوسم داریو دوستت دارم خوشگل و مهربونم که هستی برا بچمون خوبه (با خنده گفت)گفتم :فرهاد دوستدارم تنهام نزاریا(فهمید دارم گریه میکنم)گفت:گریه نکن که منم کریه میمنم پا به پات ها...فرهاد خیلی با احساسه خیلی باهام خوب حرف میزنه دوسش دارم....فردا قراره بره سبزوار دانشگاه دو سالی هست همونجا دلم براش خیلی تنگ میشه
نظرات شما عزیزان: ![]()
![]() |